ایران آنلاین /
* عضو هیات رئیسه فراکسیون امید
ترامپ مقصر نیست
بهطور معمول هر یادداشتی که در این روزنامه نوشته میشود، حتی اگر موضوع آن خارجی باشد، باید به نحوی برای خودمان نیز آموزههایی داشته باشد؛ در غیر این صورت یادداشتها و مطالب روزنامه دستاورد ارزشمندی برای ما نخواهد داشت. بنابراین مطالبی هم که در مورد انتخابات آمریکا نوشته میشود از این قاعده مستثنا نیست و منطق به کار گرفته شده در آنها را میتوان برای جامعه خودمان نیز صادق دانست.
پس از انتخاب ترامپ بهعنوان رئیسجمهوری آمریکا هر روز شاهد تظاهرات و اعتراضات گروههای گوناگون مردم علیه او و سیاستهای احتمالی او هستیم و برخی از این اعتراضات نیز به درگیری منجر شده است. از نظر تحلیلگران وجود این اعتراضات نشانهای از دوپارگی جامعه آمریکا دانسته شده است که تداوم این ویژگی برای هر جامعهای خطرناک است. بنابراین چندان غیرمنتظره نبود که دنبال پیداکردن راهی برای حل این مشکل بگردند. یکی از نخستین کسانی که در این مورد اظهارنظر کرد هری رید، رهبر نمایندگان حزب دموکرات در مجلس سنای ایالات متحده است که گفت: «اگر این مشکل قرار است حل شود، مسئولیت آن با کسی است که آن را ایجاد کرد؛ شخص دونالد ترامپ مسئول این مشکلات است. یک متجاوز جنسی که رأی اکثریت مردم آمریکا را ندارد و کارزار انتخاباتی خود را بر مبنای نفرت و دورویی پایه گذاشت. بردن انتخابات با کالج الکترال از گناهان ترامپ علیه میلیونها آمریکایی چیزی کم نمیکند. ممکن است او اصلا ظرفیت حل این مشکلات را نداشته باشد؛ اما به مردم آمریکا مدیون است که نهایت تلاش را برای حلکردن این مشکلات بکند.»
به نظر میرسد که این نگاه که ترامپ را عامل دوپارگی جامعه آمریکا معرفی کنند یا هر نگاهی که یک فرد را عامل مشکلات و دوپارگیهای یک جامعه معرفی کند، ریشه در یک ذهنیت نادرست و غیرمسئولانه دارد. در واقع آقای رید که رئیس جناح دموکراتهاست، هیچ مسئولیتی را متوجه حزب خود و نامزد آن نمیداند. کسانی که در زمان جرج بوش بهراحتی در پشت او قرار گرفتند و با دادن رأی مثبت در حمله به عراق، بحران منطقهای ایجاد کردند. کسانی که ٢۵سال در بالاترین سطوح سیاسی بودهاند و بهگونهای رفتار کردهاند که یک نفر مثل ترامپ که هیچ سابقه سیاسی ندارد، پرونده همه آنان را میبندد و زیر بغلشان میگذارد، هیچ نقشی در این دوپارگی نداشتهاند؟ این چه ساختار سیاسی و اجتماعی ناپایداری است که یک نامزد کمآشنا با سیاست میتواند کل رسانهها و احزاب آن را در یک جامعهای که خود را آزاد معرفی میکند، کنار بزند و به قول طرفداران وی که در یک پوستر نوشته بودند: «او دموکراتها، جمهوریخواهان و رسانهها را شکست داد؛ تنها متحد او مردم آمریکا بودند». آیا باز هم باید ترامپ را مسئول این دوپارگی دانست؟ حالا فرض کنیم که ترامپ چنددرصد کمتر رأی میآورد و انتخاب نمیشد، آیا دوپارگی حل میشد یا نه؛ نادیده گرفتن دوپارگی موجود مثل ریختن آشغال به زیر فرش بود تا چهار سال بعد و زمانی دیگر و به شکلی بدتر بروز کند؟ درواقع سیاستمداران کلاسیک و سنتی آمریکا باید از ترامپ ممنون باشند که این آشغالها را از زیر فرش بیرون ریخته است. ترامپ که در گذشته نقش چندانی در سیاست و جامعه آمریکا نداشته است. حتی در این انتخابات نیز بخش مهمی از رهبران همحزبی او به وی رأی ندادند. دوپارگی آمریکا یا هر جامعه دیگری خیلی پیش از آنکه نمود پیدا کند، آغاز شده است. افرادی مثل ترامپ این زیرکی را دارند که برای رسیدن به اهداف و جاهطلبیهای خود دوپارگی را عیان کرده و بر امواج آن سوار شوند و اتفاقا این خدمتی است که به جامعه میکنند؛ به شرطی که سیاستمداران از این وضع درس بگیرند.
برای فهم بهتر ماجرا کافی است که به یکی از اظهارات ترامپ در دو دهه پیش رجوع کنیم. از وی نقل شده است که گفته بود: «اگر بخواهم برای ریاست جمهوری اقدام کنم، بهعنوان جمهوریخواه نامزد میشوم؛ چون آنان احمقترین گروه رأی دهندهاند. آنها هر چه فاکسنیوز بگوید را قبول میکنند.» خب چرا باید ناراحت شد؟ کسی که چنین تصوری از رأیدهندگان داشته، مطابق این تصور عمل کرده و اتفاقا موفق هم شده است. پس چرا باید فقط او را سرزنش و این وضع را فراموش کرد؟ خانم کلینتون در آخرین اظهارنظر خود افبیآی را به دلیل طرح مسأله ایمیلهایش عامل شکست خود معرفی کرده است. آیا همین نگرش برای اینکه نشان داد سیاستمداران قبلی آمریکا به جای فهم مسأله در مقام بهانهتراشی هستند، کافی نیست؟ چنین پدیدههایی به یکباره و یا به علت عملکرد یک فرد بروز نمیکند. برخی از افراد میتوانند آنها را از زیر به سطح آورند، ولی قادر به ایجاد آن نیستند. برای اندیشمندان یک جامعه بسیار زشت است که یک فرد یا حتی چند فرد را مسئول نابسامانیهای جامعه خود معرفی کنند. این نهایت کژفهمی و ضعف را میرساند. سیاستمداران سنتی و کلاسیک آمریکا باید سپاسگزار ترامپ باشند که او را با واقعیت جامعه آمریکا آشنا کرد. آنچه که گفته شد فقط بهانهای است برای اینکه خودمان درباره رویدادهای ایران دچار چنین تحلیلهای نادرستی نشویم.
یکی از بدترین نوع استدلال در حوزه سیاست و غیرسیاست، کوشش برای ارتزاق از دو منبع متضاد است. ضربالمثل آن تا حدی غیرمحترمانه است که از ذکرش اجتناب میشود. ضربالمثل محترمانهتر آن منطق شترمرغی است که خود را در موقعیت متضادی تعریف میکند، میگویند هنگامی که بخواهند از آن بار بکشند، خود را مرغ تعریف میکند، و هنگامی که میخواهند تخم بگذارد، خود را شتر معرفی میکند. این سکه یک روی دیگر هم دارد و آن زمانی است که کسی یا کسانی پیدا شوند و از شترمرغ هر دو کارکرد را طلب کنند، هم او را در مقام مرغ تخمگذار استفاده کنند و هم در موقعیت شتر که باربری و سواری میدهد! بهکارگیری این شیوه برای جوامعی که در فواصل زمانی کوتاه، در موقعیتهای متضاد قرار میگیرند، بیشتر است. استفاده یا در واقع سوءاستفاده از دو موقعیت متضاد گاه از جانب یک فرد صورت میگیرد که به اصطلاح خیلی تابلو است. مثل همین مثال شترمرغ! ولی نوع پیچیدهتر آن وقتی است که از جانب یک گروه سیاسی انجام شود. به این معنی که بخشی از آنها از یک موقعیت ارتزاق کنند و بخش دیگر از موقعیت متضاد آن بخورند. در این حالت رفتار مذکور برای هیچیک از دو بخش متضاد نیست، ولی وقتی که سرجمع به عنوان یک گروه سیاسی معرفی میشوند متضاد است. اگر جامعه ایران حزبی بود این مشکل پیش نمیآمد، یا اگر پیش میآمد، ایراد آن برملا میشد، ولی چون جامعه ایران غیرحزبی است، بخشهای گوناگون هر گروه و جناح سیاسی به خود اجازه میدهند که چنین رفتاری از خود بروز دهند بدون آنکه احساس تضاد کنند.
این مقدمه گفته شد تا به نمونه مهمی پرداخته شود. بخش تندروی اصولگرایان مواضع شدیدی علیه برجام دارند. آنان انتقاد میکنند که دستاورد آن چه بوده است؟ چرا تحریمها برداشته نشده است؟ چرا نظام بانکی و نقل و انتقالات راه نیفتاده است؟ و انواع و اقسام ایرادات دیگر که این توافق هیچ دستاوردی نداشته است و الی آخر. اینها کسانی هستند که مسوولیت مستقیم و رسمی در دولت احمدینژاد نداشتند تا ضعفها و نارساییهای دوران خود را به پای تحریمها بگذارند و شرایط امروز را به کلی با دوران خود متفاوت جلوه دهند. شرایطی که تفاوت آن محصول برجام است. یکی از این افراد رییس کل بانک مرکزی در دوره احمدینژاد است که در گفتوگویی به این مهم اشاره کرده است. وی در این گفتوگو و در مقام دفاع از عملکرد خود اظهار میدارد که: «هر دوران، شرایط خاص خود را دارد. دوران کنونی با زمانیکه بانک مرکزی و تمام بانکهای کشور در تحریم بودند، سوییفت کاملا بسته بوده و حتی گزینه نظامی روی میز بود یا اینکه نفت ایران را تحریم کرده بودند، متفاوت است و هر دوران شرایط خاص خود را دارد که باید در قضاوتها آن را لحاظ کرد... زمانی نفت ایران را با رقمی بالاتر از صد دلار میخریدند و ما دومیلیونو ۳۵۰ هزار بشکه نفت صادر میکردیم که در شرایط تحریم، به ۷۰۰ هزار بشکه کاهش یافت... چارهای جز این نداشتیم. آن زمان خیلیها باور نداشتند که گزینه نظامی روی میز است؛ بنابراین باید فکر میکردیم چه باید بکنیم؛ ما بههرحال باید کشور را اداره میکردیم. من فکر میکردم باید دو تا سه سال، گندم و دارو ذخیره کنیم، اما منابع ارزی ما کم بود. اقتصاد مقاومتی که حضرت آقا میفرمایند، از آن زمان کلید خورد.»
آقای رییس کل بانک مرکزی البته هیچ اشارهای نمیکند که کدام سیاستهای آن دولت موجب بروز این شرایط شد؟ و توضیح نمیدهد که آن رقمهای نجومی فروش نفت کجا رفت؟ که به اذعان آقای رییس کل سالانه بالای ٩٠ میلیارد دلار فقط از صادرات نفت خام (بهجز میعانات که رقم زیادی میشدند) نصیب کشور میشد، ولی تهمانده آن درآمدها هنگام تحویل بانک مرکزی به دولت بعد، چه بود؟ در هر حال مساله مهمتر این است که اگر متولیان دولت سابق معتقدند که ارزیابی عملکرد آنان را باید در پرتو تحریمها دید و شرایط امروز ایران با وضعیت تحریمها خیلی تفاوت دارد، در این صورت آنان باید از عاملی که سبب تغییر وضعیت شده تمامقد دفاع کنند در غیر این صورت اینکه از یک سو مخالف برجام باشند و از سوی دیگر سوءعملکرد خود را به تحریمهای گذشته نسبت دهند، مصداق همان منطق شترمرغی است.البته حتی اگر این موضوع را نیز رعایت کنند، باز هم وظیفه دارند که سیاستهای دولت گذشته را نقد کنند که بهانه به دست دشمنان داد تا ایران را با یک رای بالا تحریم کنند. آنان باید مسوولیت آن وضع را به عهده پذیرند. اینکه تحریمها موجب ناکامی عملکرد دولت پیش بوده توجیه قانعکنندهای نیست. زیرا آنان باید میدانستند که تحریم، عوارض جدی دارد و نباید از وقوع تحریم دفاع یا آن را مسخره میکردند. کافی است آقای رییس کل سابق به سخنان رییس دولت گذشته درباره تحریم توجه میکرد و آن موقعی که همه عقلای قوم میگفتند تحریم را جدی بگیرید، او در ترکیه میگفت: «تحریم؟ اصلا نمنه...» شاید خواست شهروندان ترکیه نیز متوجه شوند! آقای رییس کل سابق بانک مرکزی باید در این مورد موضع شفاف بگیرد و به دوستان خودش که با برجام مخالفت میکنند، نشان دهد که چگونه برجام توانست آن تحریمها را خنثی کند.
سیاست؛ این بد و بدتر لعنتی
سوسن شریعتی
«جهان قدیم میمیرد، جهان جدید با تأخیر سر میرسد و در این گرگومیش هیولاها سر میزنند». گرامشی میگویند سیاستمداران به وعدههایشان عمل نمیکنند. چه خوب! اگر ترامپ آنچه را میگوید محقق کند و به وعدههایش وفادار باشد، عجب آبرویی از دموکراسی رفته است: ممانعت از ورود مسلمانان، کشیدن دیوار میان خود و همسایهاش (مکزیک) آن هم به خرج خودشان، فسخ قراردادهای بینالمللی تعهدآور (از تعهدات نسبت به ایران گرفته تا اروپا و این آخرین اجماع بینالمللی بر سر آبوهوا)، نشاندن زنان بر سر جای قبلی خویش، سیاهان، اقلیتها و... . اگر این وعدهها را به کرسی بنشاند که واویلاست. بااینهمه وعدهها عملی هم نشوند، همینکه امید آفریدهاند و رأی آوردهاند دست اکثریت رو شده است؛ اکثریتی که عادت دارد از حب این هم نباشد، از بغض آن پناه برد به دامن گرگ خود. به این واکنش «دیالکتیک سوردل» هم میگویند: پناهبردن کودک به دامن مادری که او را به باد کتک گرفته است. وعدهها محقق هم نشوند، شاخصهای مهمیاند برای ارزیابی موقعیت دموکراسی؛ دموکراسیای که قرار نبوده خلاصه شود به انتخابات، به سلطه اکثریت و بوالهوسیهای رؤسایش. دموکراسیای که یا از مشارکتنکردن آحادش رنج میبرد یا با مشارکت اکثریت آحادش به خطر میافتد. مگر اکثر کسانی که اینبار در انتخابات ریاستجمهوری به ترامپ رأی دادند سالها جزء غایبان انتخاباتهای ریاستجمهوری نبودهاند؟ (همیشه مشارکت بیشتر آحاد بهنفع دموکراسی نیست، بستگی به آحادش دارد. یادش بهخیر شریعتی!) میگویند سیاست یعنی انتخاب میان بد و بدتر. چه بد! چون اصلا معلوم نیست بد را انتخاب کنند. (مثل فرانسه در سالها پیش) اگر بدتر را انتخاب کنند چه؟ (مثل آمریکای امروز) در وضعیتهای بحرانی (ترس از خارجی، فقر و ناامنی اجتماعی) معمولا بدترین انتخاب میشود؛ خلافترین یا به عبارتی آن کس که خود را خلاف سیستم نشان میدهد و وعده خروج از دوگانههای محتوم سیاست را به بازار میآورد؛ مخالف همه نقاط مورد اجماع استابیلشمنت قدرت. میشود یک رابینهود قلابی، میشود میلیاردری که خود را نماینده بیبضاعتها میداند. خود مولود سیستمی است که افشا میکند و بهاینترتیب دل همه قربانیان را میرباید. (ترامپ مگر بهنوعی امید محرومان و بهحاشیهراندهشدگان آمریکا نشده...
...همه دلزدگان دوگانه جمهوریخواه/ دموکرات) هیچ معلوم نیست این «بدتر»های پیروز، پس از پیروزی به جنگ سیستمها بروند. البته شده است که بروند، اما غالبا هیاهوهاییاند توخالی و از سوی همان سیستم هضم میشوند و فقط به کار شناسایی و فهم پاشنه آشیلهای فرهنگی و سیاسی یک قوم و یک ملت میآیند. از آنچه میگویند هم که بگذریم؛ برای ما که خوب شد! برای مایی که دستخوش سندرم مقایسهایم، چه وقتی که خودشیفتهایم و چه هنگامیکه خودباخته. میتوانیم تا مدتها خوشحال باشیم از اینکه: «آنها هم همینطور»! یا بگوییم صد رحمت به ما. حتی اگر در اینجا که ماییم معلوم نباشد اکثریت کدام است و اقلیت چگونه! تکلیف اکثریت آنها که روشن شد و تا همینجا برای سیاست خارجه و فردایی که قرار بود با گفتوگو پیش برود هم بد باشد، برای روحیهمان خوب است: «هیچکس تنها نیست»! بااینهمه ما میمانیم و این پرسش همیشگی: برای اندیشیدن به سیاست راه دیگری میان بد و بدتر نیست؟ گریز از محتومیتی به نام رآل پلیتیک»؟ بیآنکه لازم باشد پناه ببریم به دامن رابین هودهای قلابی یا خالقان اتوپیاهای پروحشت؟ فعلا که دور، دور لاتهای جهان است. جایی برای تخیل نمانده است. تخیل، فعال هم که میشود، داعش سر برمیدارد و ترامپ. عجب مضحکهای. تا اطلاع ثانوی سیاست یعنی همینی که هست و البته امیدی سیزیفوار که میگوید: این نیز نخواهد پایید.
«جهان قدیم میمیرد، جهان جدید با تأخیر سر میرسد و در این گرگومیش هیولاها سر میزنند». گرامشی میگویند سیاستمداران به وعدههایشان عمل نمیکنند. چه خوب! اگر ترامپ آنچه را میگوید محقق کند و به وعدههایش وفادار باشد، عجب آبرویی از دموکراسی رفته است: ممانعت از ورود مسلمانان، کشیدن دیوار میان خود و همسایهاش (مکزیک) آن هم به خرج خودشان، فسخ قراردادهای بینالمللی تعهدآور (از تعهدات نسبت به ایران گرفته تا اروپا و این آخرین اجماع بینالمللی بر سر آبوهوا)، نشاندن زنان بر سر جای قبلی خویش، سیاهان، اقلیتها و... . اگر این وعدهها را به کرسی بنشاند که واویلاست. بااینهمه وعدهها عملی هم نشوند، همینکه امید آفریدهاند و رأی آوردهاند دست اکثریت رو شده است؛ اکثریتی که عادت دارد از حب این هم نباشد، از بغض آن پناه برد به دامن گرگ خود. به این واکنش «دیالکتیک سوردل» هم میگویند: پناهبردن کودک به دامن مادری که او را به باد کتک گرفته است. وعدهها محقق هم نشوند، شاخصهای مهمیاند برای ارزیابی موقعیت دموکراسی؛ دموکراسیای که قرار نبوده خلاصه شود به انتخابات، به سلطه اکثریت و بوالهوسیهای رؤسایش. دموکراسیای که یا از مشارکتنکردن آحادش رنج میبرد یا با مشارکت اکثریت آحادش به خطر میافتد. مگر اکثر کسانی که اینبار در انتخابات ریاستجمهوری به ترامپ رأی دادند سالها جزء غایبان انتخاباتهای ریاستجمهوری نبودهاند؟ (همیشه مشارکت بیشتر آحاد بهنفع دموکراسی نیست، بستگی به آحادش دارد. یادش بهخیر شریعتی!) میگویند سیاست یعنی انتخاب میان بد و بدتر. چه بد! چون اصلا معلوم نیست بد را انتخاب کنند. (مثل فرانسه در سالها پیش) اگر بدتر را انتخاب کنند چه؟ (مثل آمریکای امروز) در وضعیتهای بحرانی (ترس از خارجی، فقر و ناامنی اجتماعی) معمولا بدترین انتخاب میشود؛ خلافترین یا به عبارتی آن کس که خود را خلاف سیستم نشان میدهد و وعده خروج از دوگانههای محتوم سیاست را به بازار میآورد؛ مخالف همه نقاط مورد اجماع استابیلشمنت قدرت. میشود یک رابینهود قلابی، میشود میلیاردری که خود را نماینده بیبضاعتها میداند. خود مولود سیستمی است که افشا میکند و بهاینترتیب دل همه قربانیان را میرباید. (ترامپ مگر بهنوعی امید محرومان و بهحاشیهراندهشدگان آمریکا نشده...
آلودگی هوا به مثابه یک معضل فراجناحی
ولیالله شجاعپوریان
آلودگی هوا میهمان ناخواندهای است که از سالهای گذشته بر سفره تنفس مردم شهرهای مختلف کشور نشسته است. این پدیده مخرب زیستمحیطی عواقب ناگواری به دنبال دارد که اگر برنامهریزی عاجل و صحیحی برای مقابله با آن اندیشیده نشود، آثار زیانبار خود را بیش از پیش بروز خواهد داد. پدیده آلودگی هوا، عوامل، عواقب و رسالت مردم و مسئولان از چند جهت قابل بررسی است:
۱- پدیده آلودگی هوا مختص به ایران نیست، ولی در سالهای گذشته به صورت محسوسی نمودار آلودگی هوا در شهرهای مختلف کشور رو به افزایش است. اگر پدیده ورود ریزگردهای آلاینده را به دلیل داشتن منابع خارجی نادیده بگیریم، هوای آلوده ناشی از آلایندههای صنعتی و شهری محصول عملکرد بخشهای مختلف کشور است که امروزه از شهر تهران به سایر کلانشهرهای کشور از جمله اراک، اصفهان، اهواز، کرج و... سرایت کرده است و هر روز دامن قربانیان جدیدتری را میگیرد.
۲- عوامل متعددی در بروز پدیده آلودگی هوا دخیل و موثرند. از پیشرفتهای تکنولوژیکی و ابزارآلات صنعتی گرفته تا آلودگی ناشی از وسایل حمل و نقل، کارخانهها، کارگاهها، انرژیهای مصرفی و... که باعث شده این موضوع به یکی از چالشهای اصلی زیستمحیطی کشور تبدیل شود. در کنار این عوامل غفلت و عدم برنامهریزی و سهلانگاری دستگاههای مرتبط نیز در تشدید این عوامل موثر بوده است.
۳- گرچه از نظر افکار عمومی سازمان محیط زیست به عنوان متولی اصلی دغدغههای زیستمحیطی و از جمله آلودگی هوا شناخته میشود، اما واقعیت آن است که با بررسی بودجه و حیطه اختیارات قانونی این سازمان نمیتوان مشکل آلودگی هوا را صرفا متاثر از عملکرد این سازمان دانست. کل بودجه سازمان محیط زیست در سال ۹۵ در حدود ۱۶۷میلیارد تومان بوده که در خوشبینانهترین حالت کفاف هزینههای جاری این سازمان را نیز نمیدهد. کمااینکه با همه محدودیتها، سازمان محیط زیست در سه سال گذشته با تصمیمات قاطع خود در توزیع بنزین استاندارد، حذف مازوت از نیروگاهها، استانداردسازی خودروها، جدی گرفتن معاینه فنی، توقف شمارهگذاری موتورسیکلتهای آلاینده و ... باعث شده تعداد روزهای سالم شهر تهران از ۱۴۷روز به ۱۹۳ روز سالم ارتقا یابد.
۴- علاوه بر سازمان حفاظت محیط زیست، ۱۴ نهاد و دستگاه مختلف دولتی و حاکمیتی در موضوع آلودگی هوا و رفع آن دخیل هستند. بیتردید رفع این معضل زیستمحیطی به عنوان یکی از بحرانهای اصلی کشور نیازمند همکاری و تعامل همه سازمانهای مرتبط و تمرکز مسئولان کشور برای کاهش پیامدهای این پدیده است. مسکنهای موقت و روشهای غیرکارشناسی نه تنها چارهساز نیست بلکه با هدررفت زمان و اتلاف هزینه و بودجه مشکلات فراروی جامعه را افزون خواهد کرد. دلبستن به باد و باران و امدادهای غیبی و تعطیلی مدارس و ادارات گرچه از آسیبها میکاهد، اما نمیتواند در کاهش عواقب آلودگی هوا در درازمدت راهگشا باشد.
۵- گرچه انگشت اتهام در این ماجرا به سمت مسئولان و سازمانهای مرتبط دراز است، اما نباید از نقش مردم و بهویژه سازمانهای مردمنهاد حوزه محیط زیست نیز غافل شد. گرچه زیرساختهای حمل و نقل عمومی پاسخگوی استفاده شهروندان نیست، اما انتظار این است که در روزهای پرخطر و آلوده، شهروندان همراهی و تعامل بیشتر و بهتری برای کاستن از حجم آلودگی هوا نشان دهند. استفاده از دوچرخه، پیادهروی، وسایل حمل و نقل عمومی و... سادهترین و دمدستترین راه برای کمک به حل آلودگی هواست. تعداد تشکلهای مردمنهاد از ۴۰۰ مورد در ابتدای دولت یازدهم به بیش از ۸۰۰ مورد، در حال حاضر گرچه افزایش دوبرابری و اقبال تشکلهای غیردولتی به دغدغههای زیستمحیطی را نشان میدهد، اما با توجه به حجم آلودگی، جمعیت و گستره جغرافیایی کشور میطلبد نهادهای مردمنهاد دخالت و اهتمام بیشتری در این رابطه بروز دهند.
۶- مهمترین اصل در حل بحران آلودگیهوا پرهیز از سیاسیکاری و بازیکردن با جان و سلامت مردم به منظور دستیابی به اهداف و منافع حزبی و سیاسی است. تیترهای عجیب و غریب برخی از رسانههای مخالف دولت و رئیس سازمان حفاظت محیط زیست – که در وضعیت اسفناک محیط زیست در هشت سال دولت احمدینژاد سکوت مرگباری را در پیش گرفته بودند – نه تنها هیچ کمکی به این وضعیت نمیکند، بلکه آن را در حد یک مسئله جناحی تنزل میدهد و لاجرم به همان اندازه به آن توجه میشود. این در حالیاست که آلودگی هوا چیزی است میانه مرگ و زندگی مردم شهرهای بزرگ و فقط با نگاهی فراجناحی میتوان با آن برخورد کرد. این نکتهای است که باید هم مورد توجه مخالفان دولت و مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست باشد و هم منظور نظر موافقان.
سلفی گری آمریکایی!
حامد وکیلی
شوک حاصل از پیروزی ترامپ هنوز گریبان رسانه ها را رها نکرده است. تبیین آینده آمریکا، این روزها، سوژه گمانه زنی هاست. در آمریکا نیز هنوز تب این انتخابات و نتیجه آن بالاست.بسیاری از گروه های دموکرات هنوز نتیجه انتخابات را نپذیرفته اند و اعتراضات مدنی به این نتیجه آغاز شده است.
تبیین «پدیده ترامپ» البته نیاز به گذشت زمان دارد. اما با توجه به آنچه تاکنون رخ داده، می توان به نکات زیر اشاره کرد:
١- تکبر فروکوفته و عقده قلدری؛ هوس سروری بر جهان و خودبرتربینی در فرهنگ آمریکا ریشه دوانده است. هوس بر صدر نشستن و «آقای» جهان بودن، رویای آمریکاییان است. سال هاست البته که این هوس پاخورده است! آمریکا دیگر هرکاری بخواهد نمی تواند انجام دهد. هرچند آمریکا هنوز تاثیرگذارترین کشور در مناسبات جهانی است اما این حد از تاثیر هوس آمریکاییان را ارضا نمی کند. هجوم «واقعیت» به این هوس در این دهه، و سرکوب این آرمان، عقده ای فروکوفته در آنان ایجاد کرده است. سیاست قلدری پاسخ به این عقده است. ترامپ این را خوب درک کرده و به خوبی سوار بر موج حاصل از این عقده شد. وعده انتخاباتی ترامپ مبنی بر بازگشت آمریکا به جایگاه برتر جهان از همین رو بود.
شاید بتوان در این جمله مجمل جوئل شارون جامعه شناس شهیر آمریکایی حدیث مفصل این هوس را خواند: «در واقع، اکثر ما [آمریکاییان] معتقدیم که ایالات متحده آمریکا بزرگترین ملت در جهان است و برای ما دشوار است که باور کنیم شیوه های زندگی دیگری وجود دارند که به همان اندازه خوب و حتی بهترند»
آمریکاییان عادت ندارند از موضعی برابر یا پایین تَر با جهانیان روبرو شوند. اما واقعیت های جهان در بسیاری از مسائل آنان را مجبور ساخت تا از موضعی برابر با جهانیان وارد گفت و گو شوند.
٢- برجام، مذاکره از موضع برابر؛ برجام سند و قراردادی است که طرفین آن موضعی برابر دارند. هیچ کدام از طرفین از موضعی بالا وارد گفت و گو نشد. در واقع یک مواجهه جهانی از مواضعی برابر بود. به همین سبب بود که قدرت منطق کارگر افتاد. اصولا احتجاج برهانی و احتیاج به سخن منطقی، زمانی موضوعیت می یابد که طرفین جدل، مواضعی برابر داشته باشند و مدعاها در بدایت، علی السویه پنداشته شود و برای ترجیح یک طرف نیاز به مرجح باشد. در این هنگامه همه ابنای بشر معتقدند که ارجح ترین مرجح، عقل و برهان است.
اگر کسی احساس کند بشری برگزیده و تافته جدابافته است دیگر چندان حاجت
نمی بیند که با زبان برهانی با دیگران مواجه شود. منطق، ابزار جهانیانی است که خون خود را رنگین تَر از دیگران نمی دانند. واضح بود که آمریکا تا پیش از برجام از موضعی بالا به مساله هسته ای برخورد می کرد. این که کشوری خود بمب هسته ای داشته باشد اما سایر کشورها را حتی در تحقیقات هسته ای محدود بخواهد، هیچ توجیهی ندارد جز اینکه آن کشور خود را با سایر کشورها برابر نمی داند. اما آمریکا در مساله هسته ای ایران مجبور شد از آن ادعای بلند خود دست بکشد و بر سر یک میز و از موضعی برابر مذاکره کند. و برجام حاصل این مذاکره بود. با این توضیح می توان دریافت که چرا ترامپ این چنین موضعی نسبت به برجام دارد و وعده ی گزاف پاره کردن برجام را داده بود. برجام، تکبر آمریکا را خراشیده بود.
٣- سرمایه داری ریاکار به مسلخ سرمایه داری تمام عیار می رود؛ هرچه دموکرات ها و در راس آنان، اوباما، تلاش کردند تا با ساختن چهره ای انسانی تَر از سرمایه داری، تضادهای آن را فرو کاهند، در مقابل، ترامپ چهره ای بدون روتوش و رفو از سرمایه داری نشان
می دهد. او آشکارا از سود سرمایه در هر شرایطی دفاع می کند. او حتی سیاست را هم به روش تجارت می سنجد.
هرچند اوباما چندان سرمایه داری را تعدیل کرد که کار را به در آغوش گرفتن کاسترو هم رساند، ترامپ اما چنان تهاجمی و غلیظ وارد شده است که به جز رژیم صهیونیستی، نشان نداده که با هیچ کشور خاورمیانه بر سر مهر باشد. ترامپ تا کنون نمایشی از یک سرمایه دار تمام عیار و البته صادق بوده است. گمان نکنم که با ترامپ، آمریکا بتواند دست صلح به هیچ کسی بدهد. مواضع او درباره تبعیض نژادی، مسلمانان، زنان و ... از او یک سرمایه دار تمام عیار به نمایش گذاشته است.
۴- سلفی گری آمریکایی؛ گویا باید باور کنیم نهضت رجعت به آمریکای نخستین شکل گرفته است. آمریکایی که در اوج نژادپرستی، بنیادگرایی و استعمارگری بود. سخنان نژادپرستانه ترامپ گویای روزهای نخستین شکل گیری سرمایه داری است. اعتراض او به سیاست خارجی آمریکا در مواردی که آمریکا از موضعی برابر وارد می شود (مانند برجام) نشان از خوی استعمارگری ترامپ دارد. در واقع می توان گفت پاره ای از مردم آمریکا در سیمای ترامپ رویای ساختن «سرزمین رویاها» را دیدند و به راه او دل سپردند. راهی به یک رویا؛ رویای نخستین آمریکا و یا رویای آمریکای نخستین!
---
هرمز ربّانی
پرسش اینجاست که اکنون با کنار رفتن دکتر احمدینژاد از میدان رقابت انتخابات ریاستجمهوری پیشرو آرایش سیاسی نیروها چگونه خواهد بود؟ آیا اصولگرایان میدان را از هماکنون واگذار کردهاند؟ آیا انتخابات تک قطبی، دو قطبی و یا چند قطبی خواهد بود؟ اساساً اصولگرایان در غیاب احمدینژاد چه خواهند کرد و آرای احمدینژاد به سبد چه کسی سرازیر خواهد شد؟
آنچه مشخص است بسیار سادهانگارانه خواهد بود که تصور کنیم اصولگرایان میدان رقابت را به این سادگی واگذار کنند. خصوصاً حالا که اعلام کردهاند نام روحانی را از لیست خود کنار گذاشتهاند.
هر چند ورود زود هنگام احمدینژاد به صحنه رقابت انتخاباتی برای آنها ایجاد مشکل کرد و لیکن اکنون کنار رفتن او آنها را برای رسیدن به وحدت امیدوار ساخته است. آنها نیک میدانند تنها در صورت به وحدت رسیدن قدرت رقابت با روحانی را خواهند داشت، ضرورتی که با وجود اختلافات گذشته نیل به آن کار آسانی نخواهد بود.
اصولگرایان اساساً مهره سرشناس و نامآشنایی که بتوان روی آن وحدت کرد، ندارند پس به دنبال یک چهره ناشناس یا کمتر شناخته شده و کم حاشیه خواهند بود و مبنای وحدت خود را بر روی وحدت جریان خواهند نهاد از این رو سعی خواهند کرد تا دقیقه نود از چهره مورد نظرشان رونمایی نکنند. گمانهزنیها نسبت به اشخاص به نظرم درست نمیباشد آنها به یاد دارند حتی رئیسجمهور اصلاحات در سال ۷۶ چندان چهره شناخته شدهای نبود همینطور احمدینژاد در ۸۴ و روحانی در ۹۲ . با همه این احوال آنها کار دشواری را پیشرو دارند چون میخواهند یک روال مرسوم یعنی ریاست جمهوری دو دورهای را تغییر دهند، از این رو از هیچ کوششی در میدان رقابت فروگذار نخواهند کرد. اما اقداماتی که از سوی آنها محتمل است در گام نخست همانطور که ذکر شد آنها از معرفی گزینه خود تا حد امکان و زمان ممکن خودداری خواهند کرد که چُنان وانمود سازند که قصد رقابتی جدی ندارند و به یک انتخاب غیررقابتی تن دادهاند تا آسودگی خیـال را به صف حامـیان دکتر روحانی القا کنند. نکتهای ظریف که میتواند پاشنه آشیل برای طرفداران روحانی مبدل شود و همانطور که در مقاله پیشین ذکر کردم میتواند از میزان فعالیت طرفداران بکاهد و به پای صندوق کشاندن رأیهای خاکستری تأثیر بگذارد.
اگر میزان آرای دکتر روحانی افزایش نیابد و حتی بواسطه عدم تحققبخشی از مطالبات رأیدهندگان به او این آرا کاهش یابد آن وقت مهمترین کار که اصولگرایان باید بکنند انسجام بخشی نیروهای خود است که آن هم با کنار رفتن احمدینژاد آسانتر شده است. اما آنها برای کاهش آرای روحانی دست به اقداماتی خواهند زد خصوصاً که تریبونهای زیادی را در اختیار دارند و رسانههای جمعی و حتی ملی میتواند به کمک آنها بیاید به نظر میرسد مهمترین اقدامیکه در دستور کارشان قرار گرفته و از مدتها پیش آهنگش به گوش میرسد زیر سوال بردن اساسیترین دستاورد دولت روحانی است یعنی برجام. ابتدا آنها سعی کردند این پیروزی که با هدایت رهبر انقلاب و درایت تیم دیپلماسی دولت به دست آمده را کم اهمیت جلوه دهند و چنین القاء نمایند که کار مهمیصورت نگرفته است اما انعکاس آن در جامعه و استقبال عمومیتلاش آنها را نقش بر آب کرد آنگاه بر آن شدند که بگویند برجام دستاورد چندانی برای کشور نداشته و متأسفانه در همسوئی با تندروهای آمریکا و اسرائیل از مانعتراشی در جهت تحقق برجام هم خودداری نکردند. نگرانی تندروها از تأثیر مثبت موفقیت برجام بر انتخابات سال ۹۶ آنها را وادار میسازد که پارا فراتر از این هم بگذارند و در ماههای آینده شاهد حملات شدیدتری به برجام باشیم چیزی که شواهدش مشهود است آنها علیرغم حمایت صریح رهبری از تیم مذاکره کننده از خیانت و توطئه سخن میگویند سخنان خطرناکی که میتواند به کیان نظام ضربه وارد کند از سوی دیگر تندروها سعی دارند سیاست تنشزدائی روحانی را که به کاهش تنش با غرب منجر شده و رابطهمان را با دنیا بهبود بخشیده را به لبخند به دشمنان و سودای نزدیکی به آمریکا و غرب تعبیر کنند وآن را خیانتبار جلوه دهند.آنها مدعیند که انقلابیگری برابر است با جدال بیپایان با امپریالیسم غرب فلذا قصد دارند با بازتولید شعارهای تند دوقطبی انقلابی و غیرانقلابی را به وجود آورند. اصولگرایان تندرو حملاتشان را محدود به حوزه سیاست خارجی دولت نمیکنند و با برجسته کردن مشکلات اقتصادی سعی در ناکارآمدی جلوه دادن دولت در بهبود وضعیت معیشتی مردم دارند آنها به راحتی کتمان میکنند که روحانی به وضعیت اسفبار اقتصادی که ارثیه دولت پیشین بوده تا حدود زیادی سامان داده است. تورم بالای ۴۰ درصد و رشد اقتصادی منهای ۶ درصد تنها گوشهای از فاجعهای بود که روحانی متعهد شد آن را سامان دهد و اکنون با تک رقمیشدن نرخ تورم و بهبود شاخص رشد که پیشبینی میشود میزان آن تا پایان سال ۹۵ به پنج درصد برسد کارهایی که بیشتر به یک معجزه شباهت دارد در نظر آنها نادیده انگاشته میشود. البته کاستیها و مشکلات اقتصادی موجود را نمیشود نادیده گرفت از جمله وضعیت بیکاری و رکود که علیرغم همه تلاشها وجودش به تندروها کمک میکند که اقشار آسیبپذیر جامعه را دلسرد سازند. اصولگرایان برای انسجام بخش نیروهای خود و تضعیف دولت در حوزه فرهنگی این روزها بیشترین حملات را متوجه دولت کردهاند .بحث کنسرتها و وضعیت حجاب بانوان و... مواردی هستند که به وسیله آنها سعی دارند تا با جریحهدار کردن احساسات نیروهای متدین و مذهبی چنین وانمود کنندکه دولت در حوزه فرهنگی دچار تساهل و مسامحه میباشد و به مسائل فرهنگی بیتوجهی میکند در این کار تا آنجا پیش رفتهاند که گاه بهانهگیری میکنند به طور نمونه یک مسابقه ورزشی که تعیین زمان برگزاری آن به هیچ وجه بر عهده دولت نبوده و همزمانی آن با ایام تاسوعای حسینی علیرغم آنکه چنین اتفاقی در گذشته رخ داده مستمک میشود تا به وسیله آن به دولت تاخته و آن را نسبت به شعائر دینی بیتوجه جلوه دهند. اتفاقی نامبارک که بیشتر به یک غرضورزی سیاسی شباهت دارد. به نظر میرسد در این حوزه هم تخریبها با شدت بیشتری تا روز انتخابات ادامه پیدا کند در حوزه اجتماعی نیز اصولگرایان دل به مشکلات اجتماعی که ریشه عمیق در جامعه دارد بستهاند معضلاتی که دفعتاً به وجود نیامده و ریشه در مسائل اقتصادی، فرهنگی و سیاسی کشور دارد برجسته کردن این مشکلات و رساندن آن به حد بحرانی اقدام خطرناکی است که بخشی از تندروها در جریان اصولگرائی علیرغم تهدیدی که میتواند برای امنیت کشور ایجاد کند از آن فروگذار نیستند و این همان جایی است که معتقدم جریانات تندرو به واسطه نوع نگاهشان منافع ملی را فدای مطامع سیاسی خود میکنند و ابایی ندارند که برای رسیدن به شامه پیروزی هر اقدامیانجام دهند . به طور نمونه به وسیله رفتار خود از مشارکت عمومیکه میتواند پشتوانه محکم برای تحکیم نظام باشد بکاهند و با دلسرد کردن مردم از به پای صندوق آمدنشان جلوگیری کنند و اما در خصوص قطببندیها نگارنده معتقد است انتخابات تکقطبی نخواهد بود و اصولگرایان با جمع کردن نیروی خود کاندیدای واحد معرفی خواهند کرد و فضا رقابتی خواهد شد .اما در خصوص احمدینژاد مسئله اساسی این است که او حذف خود را زیر سر اصولگرایان میداند تا روحانی و بر خلاف آقای سلیمینمین معتقدم احمدینژاد اجازه نمیدهد آرای وی به صندوق روحانی یا اصولگرایان ریخته شود بلکه تمایل دارد به عنوان یک جریان در فضای سیاسی باقی بماند. احمدینژاد بعد از توصیه رهبری به سر کلاس درس نرفت او از نماز جمعه آستانه اشرفیه در گیلان سر درآورد تا نشان دهد که تمام نشده است .او احتمالاً از کاندیدای خاص حمایت میکند هر چند که به نظر نمیرسد کاندیدای مورد نظر او بتواند آرای چندانی را کسب کند. در خاتمه چند نکته را یادآور میشویم:
۱- اصولگرایان با چراغ خاموش حول محور جریان اصولگرائی با معرفی گزینه در انتخابات نقشآفرینی میکنند.
۲- بزرگترین خطر در اردوگاه حامیان دولت سادهانگاری و آسوده خیالی و وجود اختلاف در بینشان است که میتواند اتفاق غیر قابل پیش بینی را برایشان رقم بزند.
۳- احمدینژاد به عنوان یک جریان سوم در انتخابات نقشآفرینی میکند و از کاندیدای خاص حمایت خواهد کرد.
۴- اصولگرایان برای شکست روحانی از هیچ کوششی فروگذار نخواهند کرد.
۵- سطح پایین مشارکت در انتخابات خطری جدی برای حامیان روحانی خواهد بود.
امید است در سال ۹۶ با تدبیر و درایت همه نیروهای سیاسی شاهد انتخاباتی سالم با مشارکت بالا باشیم اتفاق مبارکی که میتواند کشور را در برهه حساس کنونی در مقابل بحرانهای منطقهای و جهانی واکسینه نماید.
*فعال سیاسی
حشمتالله فلاحتپیشه، نماینده مجلس: انتخابات ایران به کارآمدی دولت یازدهم بستگی دارد و انتخابات آمریکا نمیتواند تأثیر زیادی در آن داشته باشد. همچنین تحلیلهای سنتی هم در مناسبات ایران و آمریکا، دیگر جایگاه خودش را از دست داده است و تأثیر زیادی ندارد. نمیتوان به نتیجه انتخابات ریاستجمهوری آمریکا و تأثیر آن بر انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶ در ایران اتکا کرد. کشورها به نسبت دوری و نزدیکی با آمریکا از نوسانات سیاسی و اقتصادی این کشور تأثیر میگیرند و ایران هم باوجود اختلافات اساسی و متعددی که با آمریکا دارد، حلقههای ارتباطی کمتری با این کشور دارد. برجام، بخشی از رژیم بینالمللی است و ایران و آمریکا هم بخشی از این رژیم بینالمللی هستند و اگر آمریکاییها قصد داشته باشند در قالب برجام، سیاست خاصی اتخاذ کنند، با این رژیم بینالمللی مواجه میشوند؛ همانطور که با تحریمهای ۱۱ ساله بینالمللی که بزرگترین هجمه خارجی بعد از جنگ تحمیلی علیه ایران بود، مواجه شدیم ولی این تحریمها، سومین عامل تأثیرگذار بر سیاست و اقتصاد ایران بود؛ بنابراین درحالحاضر، تحولات داخلی آمریکا نیز تأثیر قطعی بر ایران ندارد. انتخابات ایران، یک محور اساسی بهعنوان کارآمدی دارد و معتقد هستم اگر دولت یازدهم، کارآمد عمل کند، رأی پیروزی را در انتخابات پیشرو بهدست میآورد و اگر کارآمد نباشد و گفتمان رقیب مبتنیبر برنامه کارآمد باشد، میتواند با دکتر روحانی رقابت کند، مگر اینکه در میان رقبا، گفتمانی شکل نگیرد. معتقد هستم نباید گرفتار تحل